سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاتیــــــ ــا
 
لینک دوستان

من و این روزهایی که با خورشید قهر است

و دنیا دنیا بغض  ِ روی دست مانده ...

و من به اندازه ی ِ تمام  ِ کلافگی تو از این حس ِ سمج  ِ من

این روزها از زندگی بیزارم ...

و تمامیت  ِ دلتنگی  ِ خود را

پشت ِ لبخند دروغی پنهان کردم

این روزها باید کاری کنم

برای تو

برای تمام کلافگی هایت

برای سر درد هایت

برای خستگی هایت

برای آشفتگی هایت

باید کاری بکنم

همیشه عشق آن نیست که تا آخرش بمانی مث ِ کوه 

گاهی هم باید بروی تا ثابت کنی چقدر عاشقی

و رفتن سخت تر ست

باید بروم که خوبی هایت را جبران کنم

باید بروم که بار سنگین تحقیر را کمی هضم کنم

باید برم که ....

وقتی از تمام بودن هایم کلافه ای باید برم

وقتی تمام بودنم پُر شده از ضعف باید بروم

وقتی می خواهی بروم باید بروم

اما یک چیزی جا می ماند هنوز ...

خط خطی هایی که ممکن ست زبانم لال خط بزنند ثانیه هایت را

این بار

"""  قـــــلمــــــ را میشِـکَنَم

می نشینم کُنج  ِ گوشه ای که دیگر

عطر   ِ  تلخ   ِ  تنهایی  ام به هیچ جای این دن یا نرسد ... """

 

و تو میدانی

شکستن قلم برای من

یعنی گذشتن از تمام  ِ خودم ...

و این برای این روزها که به انتهای  ِ بی نهایت ِ خط دیوانگی رسیدم عجیب نیست ...

تو هیــــــــــــــــــــــــچ وقت نخواهی توانست که حال این روزهای من را لمس کنی !

درک اینکه حتی دیدن واج های اسمت هم آشفته ام می کند برای تو خنده دار است ...

درک این که چشمان  ِ ضعیف  ِ من اسم تو را خوب رصد می کند سخت است

درک اینکه این روزها خیلی ها شبیه تو هستند سخت است ...

.

.

.

من قلمم را هم میگذارم کنار

و تو فکر کن فراموش کرده ام

و حتی شاید فکر کنی که با آن همه تَب چقدر زود مسکن  ِ دوری جواب داد و درمان شد دیوانگی هایم ...

نذر کرده ام ...

که اگر 22ام عازم شوم و جوابم ندهند و دست خالی برگردم ... نمیدانم بعد آن چه خواهد شد ...

نذر کرده ام  و این بار را فقط برای نذرم دارم این همه راه را می روم که شاید جوابی اینجا پیدا نشد را آنجا پیدا کنم ...

من هنوز این حرف را با یک یقین عجیبی میگویم که دعای تو در حق من حتما اجبت خواهد شد

دعا کن برسم به چیزی که بخاطرش عازمم ...

بعد از همان جا که برگردم روی زمین فقط خودم برمیگردم و خود  ِ خودم !

بی قلم ! بی حضور ! سکوت  ِ سکوت !

با دل و بی دلش دیگر ...

باید این سکوت آنقدر بسوزاندم که به آسمان برساند مرا ...

این زندگی خیلی چیزها به من بدهکار است ...

بعد از این اما دیگر برایم مهم نیست حتی اگر دنیا به اخر رسیده ....

دنیای من خیلی پیش از این حرفا به پایان رسید ...

این ها را دارم با یک سکوت  ِ عجیبی برایت می نویسم ...

اگر هم خیلی طولانی شده بگذار به عنوان آخرین نامه ...

بعد از این آنقدر نباشم که ....

شاید روزی دلت برای دیوانه بازی هایم تنگ شود ...

می روم 

و

تا ابد

گوشه ی دلم منتظر یک معجزه 

خواهد ماند

دعایم کن ...

من  ِ دل شکسته ی ِ قلم شکسته ی ِ در راه مانده را ...

.

.

.

.

تا ابد اشک به راه خنده هایت ...

امضا : ـــسکوتـــ 

جهانم بی تو "الف " ندارد ...

هرگونه سوء استفاده از این متن پیگرد قانونی دارد !

 

کلام آخر :

دعا میکنم به چیزایی که خواستی برسی

دعا کن به همونجایی که تو می خواستی برسم

 


[ یکشنبه 92/12/4 ] [ 11:37 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

و مَ.ن معنی بعضی شعرها را دیر می فهمم که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ...
امکانات وب


بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 237328